آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

مثل عشق، اصل عشق

تاخیر

دختر خوشگلم. الان خیلی وقته نتونستم برات چیزی بنویسم. تو این مدت هزارماشالله بامزه و خانم شدی. تقریبا همه چیزو میگی و برای ما شیرین زبونی میکنی. یه شب که داشتیم سفره رو جمع می کردیم شیشه آب که درشم بسته بود برداشته بودی و لیوانم توی یه دستت تند تند به خودت میگفتی بییس بییس!! به من میگی ماما و  بعضی وقتا میگی ماماسی یا باباسی یه روز صبح تو عیدم به بابا میگفتی بابا سی تا فکر کنم یعنی بابایی جان. به ماکارونی و پنیرپیتزا و هرچیز رشته رشته میگی ماکا یا ماکازی. به بادکنک میگی باکا یا باکازی. به مداد و کاغذ و اینا میگی بیستو و به موبایل و تلفن میگی سَزَ به آب میگی آدو. به شوکلات گوندات. وقتی میخوام یه چیزی برات بریزم تند تند می...
27 ارديبهشت 1391

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری بدو بدو رفتم بازار برات موشک و آبشار گرفتم برای تو و بابا و مادر کادوهای کوچولوی چهارشنبه سوری گرفتم ساعت دو و نیم که برگشتم اداره همکارا همه رفته بودن. شب سه تایی رفیم تو حیاط ترقه بازی کردیم و از رو آتیش پریدیم. دفعه اولت بود که آتیش میدیدی . وقتی رفتیم بالا تو تلویزیون آتیش نشون میداد فوری گفتی  آدیش... اینجا داری تو کشوی عموعلی کنجکاوی میکنی!!! عاشق اینکه دست و صورتتو با دستمال مرطوب پاک کنی! تا چشم مارو دور میبینی میری سروقت کیفامون! ...
23 اسفند 1390

کریسمس 2012

روز ٦/١٢/٩٠ یعنی دقیقا روزی که ١ سال و ٥ ماهه میشدی بردیمت عکاسی که هنوز دکور کریسمس ٢٠١٢ بود و عکسای قشنگی انداختی عزیزم. ...
6 اسفند 1390
1